گویند در ازمنه قدیم، مردی روستایی، زنی زیبا داشت. روزی مرد که هنوز «اُپن تو ورک» نشده بود، بعد از ساعات طولانی کار به خانه بازگشت. دید زنش گریان است. علت را جویا شد.
همسر زیباروی گفت:« من وقتی به حیاط خانه میروم، گنجشکان نر موهایم را میبینند و این مرا معذب کرده و ایمانم را بر باد داده است.»